تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1957
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20794
بازدید ماه : 195183
بازدید کل : 1606862
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 30 / 7 / 1394

2. عدم آگاهي و آمادگي مردم 
يكي از اصول الهي و ديني، اصل اتمام حجّت است. قرآن كريم مي‏فرمايد: «رُسلاً مبشرين و منذرين لئلاّ يكون للنّاس علي‏اللّه حُجّةٌ بعد الرّسل»5؛ پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا بعد از آمدن پيامبران، حجّتي براي مردم بر خدا باقي نماند.
اميرمؤمنان عليه‏ السلام علّت پذيرش حكومت از ناحيه خود را، اين چنين بيان مي‏دارد: 
«لولا حضور الحاضر و قيام الحُجّةِ بوجود النّاصر و ما اخذَ اللّه علي‏العلماء ان لا يُقارّوا علي كِظّة ظالمٍ و لا سَغَبِ مظلوم لاَلقيتُ حَبْلَها علي غاربها6؛ اگر نبود حضور آن جمعيّت بسيار (براي بيعت با من) و ياري نمي‏دادند كه حجّت تمام شود و نبود عهدي كه خداي تعالي از علما و دانايان گرفته تا بر سيري ظالم و گرسنه ماندن مظلوم آرام نگيرند، ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مي‏انداختم».
يكي از عوامل زمينه ساز نهضت و قيام سيدالشهدا عليه‏ السلام دعوت كوفيان بود؛ اين دعوت موجب شد كه براي حضرت تكليف ديگري، با توجه به اصل اتمام حجّت، ايجاد شود. اگر حضرت دعوت كوفيان را اجابت نمي‏ نمود، آنان مي‏توانستند احتجاج كنند كه ما حاضر بوديم آن حضرت را ياري كنيم. اما ايشان با ما همراهي نكردند. بدين‏سان لازم بود، امام به سوي كوفه حركت كند و زمينه را براي ظهور ميزان صداقت آنان در اين امر آماده سازد؛ اما در زمان معاويه حركتي جدّي از سوي مردم انجام نشد و اگر زمينه‏اي هم وجود داشت، خفقان و استبداد حكومت معاويه، اجازه ابراز آن را نمي‏داد و در نتيجه از اين جهت، تكليفي براي نهضت و قيام بر دوش حضرت قرار نگرفت.
3. التزام به صلحنامه امام مجتبي عليه‏السلام 
بي‏وفائي مردم و خيانت فرماندهان، موجب تحميل صلح بر امام مجتبي عليه‏السلام گرديد. خود امام حسن عليه ‏السلام در يكي خطبه ‏هايش فرمود: 
«اگر ياراني داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكاري مي‏كردند، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمي‏كردم؛ زيرا خلافت بر بني‏اميه حرام است.»7
در نتيجه نبودن ياران راستين، صلحنامه‏اي امضاء شد كه بخشي از موادّ آن چنين است:
1. حكومت به معاويه واگذار مي‏شود بدين شرط كه به كتاب خدا و سنّت پيامبر عمل كند.8
2. پس از معاويه، حكومت متعلق به حسن بن علي عليه‏السلام است و اگر براي او حادثه‏اي پيش آمد، حسين ابن علي عليه‏السلام خلافت را عهده دار خواهد شد.9
3. معاويه بايد ناسزا به اميرمؤمنان و لعنت بر او را در نمازها ترك كند، و امام علي عليه‏السلام را جز به نيكي ياد نكند.10
اكنون امام حسين عليه ‏السلام مي‏بايست منتظر بماند تا مردم كاملاً ميزان عهد و وفاي معاويه را به قراردادهاي خويش دريابند و عده ‏اي گمان نكنند كه «صلح نامه» مي‏توانست عاملي براي وحدت امت اسلامي قرار بگيرد. بدين‏سان مردم پس از ده سال دريافتند كه تمامي عهدنامه نقض شده و آخرين آن ولايت‏عهدي يزيد بود كه رسوايي و عار را نصيب امويان نمود.
ابومخنف مي‏گويد: امام حسين عليه ‏السلام نامه‏اي به معاويه نوشت كه در آن آورده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد، نامه تو به دستم رسيد، از مضمون آن آگاه شدم. به خدا پناه مي‏برم از اين كه پيمان برادر خود امام حسن عليه ‏السلام را با تو بشكنم. و اما سخني را كه در نامه آورده‏اي، آن را دروغ بافان سخن چين و تفرقه افكنان ميان جماعات به تو گفتند. به خدا سوگند! آنان دروغ مي‏گويند.11
اقدامات حسيني عليه ‏السلام در عصر معاويه 
اگرچه حضرت بر ضدّ معاويه قيام مسلّحانه ننمود، اما همواره بر تبليغ و ترويج حق و تحكيم پايه‏ هاي ديني و قرآني تأكيد مي‏ورزيد و جلوه ‏هاي حقيقت و حق را هرچه پرفروغ‏تر فرا راه انسان‏ ها قرار مي‏داد، كه در اين بخش به سه محور از تلاش‏هاي آن حضرت مي‏پردازيم:
الف) ترويج امامت علوي 
عترت و در صدر آن، اميرمؤمنان عليه‏السلام ترجمان وحي و عِدل قرآن اند كه در كنار يكديگر موجب مصونيّت انسان‏ها از گمراهي مي‏گردند. در قرآن كريم مودّت و دوستي آنان اجر و مزد رسالت به شمار آمده و فرموده است:«قل لا اسئلكم عليه اجراً الاّ المودّة في‏القربي»12؛ بگو من براي رسالت خويش مزدي جز دوستي خويشاوندان نمي‏خواهم. نه مودّت و عشقي صرفاً احساسي و عاطفي، بلكه عشقي كه موجب رهنمون شدن انسان‏ها به سوي خدا مي‏شود؛ چنان كه در آيه ديگر آمده است: «قل ما اسئلكم عليه من اجرٍ الاّ من شاء ان يتّخذ الي ربّه سبيلاً»13؛ بگو من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشي از شما نمي‏طلبم مگر كسي كه بخواهد راهي به سوي پروردگارش بيايد.
بر اين اساس است كه ائمه عليهم‏السلام اهميّت اين حكم الهي و قرآني را بيان مي‏داشته‏اند. سليم بن قيس مي‏نويسد: يك سال قبل از مرگ معاويه، حسين بن علي عليهما‏السلام با عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر براي حجّ به مكّه رفتند. امام حسين عليه‏السلام مردان و زنان و ياران بني‏هاشم و آن عدّه از انصار را كه او و خاندانش را مي‏شناختند، جمع كرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود: همه اصحاب پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم كه معروف به صلاح و عبادت اند و به حجّ آمده‏اند، نزد من جمع كنيد. در پي اين دعوت، بيش از هفتصد نفر كه بيشتر آنان از تابعان و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم بودند، در منا در خيمه آن حضرت گرد آمدند. امام در ميان آنان به بيان خطبه برخاست و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: 
اما بعد، اين شخص طغيانگر (معاويه) در باره ما و شيعيان ما اعمالي را روا داشت كه ديديد و فهميديد و شاهد بوديد. مي‏خواهم مطلبي را از شما بپرسم؛ اگر راست گفتم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، مرا تكذيب كنيد. شما را سوگند مي‏دهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم و خويشاوندي من كه با پيامبر شما دارم، چون از اينجا (به ديار خود) رفتيد، اين گفتار مرا عنوان كنيد و همه شما در ديار خود از قبايلتان ـ آنان را كه به آنها اطمينان داريد ـ دعوت كنيد. 
سپس حضرت ضمن بيان آيات قرآني كه در فضيلت علي عليه‏السلام وارد شده است، فرمود:
شما را به خدا سوگند مي‏دهم! آيا مي‏دانيد كه رسول خدا صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم روز «غديرخم»امام علي عليه‏السلام را به ولايت نصب كرد... آيا مي‏دانيد كه رسول خدا صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم در آخرين خطبه‏ اي كه براي مردم خواند، فرمود: من در ميان شما دوچيز گرانبها مي‏گذارم، كتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگيريد تا هرگز گمراه نشويد؟ 
گفتند. آري به خدا.14
ب) هشدار به خواص 
حكومت‏هاي ستمگر و ضدّ اسلامي همواره از دانشمندان در جهت پيشبرد مقاصد خويش سود مي‏جسته‏اند و هنگامي كه آنان را با خود همراه مي‏ديدند، هرچه بيشتر بر هتك حريم الهي و قوانين او جرأت مي‏يافتند. معاويه نيز بسياري از خواص را با تطميع و تهديد با خود همراه كرده و حقائق احكام الهي را با ترويج احاديث دروغين به مسلخ برده بود و در نتيجه، توده‏هاي مردم كه چشم و دل به خواص داشتند، در كمال بي‏ خبري قرار گرفتند. در اين فضاي مرگبار، فريادي قُدسي، غفلت و سكوت را مي‏شكند و آيات مسئوليت و جهاد را بر آنان تلاوت مي‏كند، شايد از اين آشفتگي نجات يافته و رسالت الهي خويش را بازيابند و جامعه را از ركود و غفلت زدگي به سوي صلاح و نيكي پيش برند. اين، همان خطبه سيدالشهدا عليه‏ السلام است كه در منا طنين افكند و اين بار خواصّ را مخاطب قرار داد كه ما بخشي از آن را ذكر مي‏كنيم:
عبرت بگيريد، پند بپذيريد از سرنوشت مردمي كه به دليل ترك امر به معروف و نهي از منكر، پروردگار متعال آنها را سرزنش كرده و مي‏فرمايد: «چرا دانشمندان نصارا و علماي يهود، آنها را از سخنان گناه ‏آميز و خوردن مال حرام، نهي نمي‏كنند. چه زشت است، رفتاري كه آنان انجام مي‏دادند».15 و نيز مي‏فرمايد:
«كافران بني‏اسرائيل، بر زبان داود و عيسي بن مريم لعن و نفرين شدند؛ اين به خاطر آن بود كه گناه كردند و تجاوز مي‏نمودند. آنها از اعمال زشتي كه انجام مي‏دادند، يكديگر را نهي نمي‏كردند، چه بدكاري انجام مي‏دادند».16
اين خودداري و امتناع از نهي از منكر را عيب شمرده؛ زيرا آنان از نزديك، از ستمگران كارهاي زشت و فساد را مي‏ديدند و عاملان منكر را نهي نمي‏كردند و اين سكوت، بيشتر به خاطر هدايا و مزايايي صورت مي‏گرفت كه از مصادر ظلم به آنان مي‏رسيد و از بيم و هراسي بود كه داشتند؛ با اين كه خداوند در قرآن مي‏فرمايد: «از مردم نترسيد.»17 و مي‏فرمايد: «مردان و زنان با ايمان وليّ (يار و ياور) يكديگرند و امر به معروف و نهي از منكر مي‏كنند.»18
خداوند، از امر به معروف و نهي از منكر «مقدم بر نماز و زكات» آغاز كرده است. زيرا وقتي تكليف امر به معروف و نهي از منكر به نيكويي ادا شود، تكاليف ديگر، آسان و دشوار، نيز برپا شود.
آنگاه امام مي‏فرمايد: اگر عهد شما را درهم بشكنند، جزع و فزع همي آوريد. اما در برابر شما مواثيق پيغمبراكرم صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم را ناچيز مي‏شمارند و از دهانتان دم برنمي‏آيد! مصيبت بر شما از همه مردم بزرگ‏تر است. زيرا در حفظ مقام بلند علمي دانشمندان و علما مغلوب شديد. اي كاش براي حفظ آن، تلاش مي‏كرديد! اين بدان جهت است كه مجاري امور و احكام به دست دانشمندان و عالمان خداشناس است كه امين بر حلال و حرام او هستند و بايد زمام امور به دست آنها باشد و اين مقام را از شما ربودند. و اين منزلت از شما گرفته نشده، مگر به واسطه جدايي شما از حق و اختلاف‏تان در سنّت پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم پس از روشني آن.
حضرت در ادامه مي‏فرمايد: پروردگارا! تو آگاهي كه ما چشم طمع به تخت سلطنت و تاج شاهي نگشوده‏ايم و دسترسي به مال بي‏ارزش دنيا را در نظر نداريم بلكه در اين راه، تنها به احياي نشانه‏هاي دين تو پرداخته‏ايم و هدف ما اين است كه به آشفتگي‏ هاي اجتماع خاتمه بخشيم و مصالح را برجاي مفاسد بگذاريم، باشد كه مردم مظلوم روي امنيت و آسايش ببينند. و ما مي‏خواهيم كه فرايض اسلام اقامه شود و سنّت پيامبر تو تجديد گردد. [اي مردم!] اگر همدوش ما در اين جهاد مقدس به پيكار برنخيزيد و از راه انصاف با ما در نياييد، روزي مي‏آيد كه خويشتن هم به چنگال ظلم در افتيد و در خاموش كردن نور پيامبر شما خواهند كوشيد.19
ج) اعتراض به كشتن مردان خدا 
در زماني كه همه نفس‏ها در سينه حبس شده بود و مردان حقّ توسط معاويه به شهادت مي‏رسيدند، تنها كسي كه فرياد مظلومانه آنان را به مسلمانان رساند، سيدالشهدا عليه‏السلام بود. آن حضرت در نامه‏اي اعتراض ‏آميز به معاويه مي‏نگارد: 
آيا اين تو نبودي كه حُجْر و ياران او را كشتي؟ همان‏ ها كه از عابدان و خاشعان حق بودند، بدعت‏ ها را ناروا شمرده و امر به معروف و نهي از منكر مي‏كردند. تو آنان را پس از امان و سوگندهاي مؤكّد ظالمانه كشتي، به سبب گستاخي بر خدا و سبك انگاشتن پيمان الهي. آيا تو قاتل عمرو بن حَمِق نبودي؟ همان كه عبادت چهره‏اش را فرسوده بود و به او امان و پيماني سپرده بودي، كه اگر به آهوان بيابان داده مي‏شد، از قله‏ هاي كوه ‏ها پايين مي‏آمدند... آيا تو قاتل حضرمي نيستي؟ همان كه زياد بن ابيه درباره‏اش به تو نگاشت كه او بر دين علي است؛ در حالي كه دين علي عليه‏السلام دين پسر عمويش پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم است. آن دين كه اكنون تو را بر مسند و اريكه قدرت نشانده است و اگر اين دين نبود، بزرگ‏ترين شرف تو و پدرانت مشقّت دو سفر زمستاني و تابستاني (به يمن و شام) بود كه خداوند به بركت ما خاندان بر شما منّت نهاد و آن را از شما برداشت.20
طبرسي مي‏نويسد: معاويه در همان سالي كه حجربن عدي و ياران او را كشت، حجّ كرد. و حسين بن علي عليهما‏السلام را ديده، گفت: اي اباعبداللّه! آيا اين خبر به تو رسيده كه ما با حجر و ياران او و شيعيان پدرت چه كرديم؟ فرمود: با آنان چه كردي؟ گفت: آنان را كشتيم و كفن پوشانديم و نمازشان گزارديم. امام حسين عليه‏السلام خنديد و خطاب به معاويه فرمود: آنان خصم تو اند. ولي ما اگر پيروان تو را بكشيم، آنان را كفن نپوشانيم و نماز نگزاريم و دفن نكنيم.21
بدان اميد كه هرچه زودتر، يادگار گرامي‏اش حضرت بقية‏اللّه(عجّ) تجلّي كند و آرمان‏هاي پرفروغ حسيني را در گستره گيتي تحقّق بخشد. ان‏شاء اللّه
________________________________________
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، كلام 191، ص 648. 
2. سفينة‏البحار، ج 1، ص 276. 
3. اصول كافي، ج 1، كتاب العقل و الجهل، ح 3، ص 11، دارالكتب الاسلاميّه. 
4. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 266. 
5. نساء / 165. 
6. نهج البلاغه، خ 3، ص 52. 
7. جلاءالعيون، ج 1، ص 345 و 346، به نقل از سيره پيشوايان، ص 112. 
8. بحارالانوار، ج 44، ص 65. 
9. الامامة والسياسة، ج 1، ص 184. 
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 4، ص15. 
11. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 267. 
12. شوري / 23. 
13. فرقان / 57. 
14. كتاب سليم بن قيس، ص 206؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 301. 
15. مائده / 63. 
16. همان/ 78 و 79. 
17. همان/ 3. 
18. توبه / 71. 
19. تحف العقول، ص 243 ـ 241؛ سخنان سيدالشهدا(ع)، ترجمه جواد فاضل، ص 42. 
20. بحارالانوار، ج 44، ص 212. 
21. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 281.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم94
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی